مقاله رایگان بررسی علل تشکیل حزب رستاخیز

نویسنده:

بررسی علل تشکیل حزب رستاخیز


● تطابق انقلاب سفید با اسلام!
•  تدوین فلسفه انقلاب!
●   پی نوشت ها:

به عقیده عده ای از کارشناسان مسائل سیاسی، یکی از علل اصلی تشکیل حزب رستاخیز، شکست رژیم در اهداف و برنامه های انقلاب سفید بود. از آنجایی که انقلاب سفید سرآغاز شروع سلطنت مستبدانه و مطلقه شاه در ایران بود که با غائله انجمن های ایالتی و ولایتی که “با حذف قید اسلام از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان” شروع شد تا به برگزاری رفراندوم منجر شد، رژیم سعی داشت با انجام رفراندوم و به اصطلاح جلب آراء مردم وجه قانونی به اعمال خود بدهد و در سطح جهانی نشان بدهد که خود مجری انقلاب است و اصلاحاتی را که او می خواهد انجام دهد مردم با جان و دل خواهان آن هستند. لذا با تبلیغات وسیع در بوق و کرنا کرد که می خواهد برای اصول شش گانه خود، رفراندوم برگزار کند. در حقیقت انجام رفراندوم توسط شاه، نمایش قدرتی بود که شاه با جلب حمایت آمریکا در مقابله با نیروهای اسلامی و مأموریت اسلام زدایی خود اجراء کرد و در جریان برگزاری چنین رفراندومی با مخالفت علمای مذهبی به رهبری امام( ره( روبرو شد به گفته امام )ره: (“این رفراندوم اجباری مقدمه از بین بردن مفاد مربوط به مذهب است…” ۱ با این مخالفت ضربه سهمگینی از سوی نیروهای مذهبی به رهبری امام )ره( به رژیم شاه وارد شد.
رژیم چنان خشمناک شد که جهت سرکوب حرکت مخالفین خود به هر وسیله ای متشبت شد و پیامد آن قلع و قمع مردم حمله به مدرسه فیضیه، دستگیری رهبر انقلاب، و خفقان بیشتر در جامعه بود. انجام انقلاب سفید و رفراندوم ۶ بهمن ۱۳۴۱ )که با ۵ میلیون و ششصد هزار رأی موافق در مقابل چهار هزار و صد و پنجاه رأی مخالف به تصویب رسید( از دید شاه نقطه شروع پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی و تحرک در میان جامعه بود، اما در حقیقت سقوط و نابودی اقتصاد ایران و ایجاد اقتصادی وابسته و سقوط ارزشهای اخلاقی و افزایش ناهنجاریهای اجتماعی بود. شاه که تحمل هیچ مخالفتی را نداشت مخالفین خود را همواره مرتجعین سیاه و سرخی می نامید که تحمل انقلاب مترقیانه او را ندارند. اما تاریخ هرگز فراموش نکرده است زمانی که در آمریکا کندی بر سر کار آمد، شرط کمک به کشورهای در حال توسعه را انجام اصلاحات در این کشورها ذکر کرد.
چون شاه زیر بار چنین اصلاحاتی نمی رفت و کلا برای هیچ کس جز خودش احترام و ارزشی قائل نبود – در قاموس او کارگر، دهقان، کشاورز همواره عناصری بودند که ارزش فکر کردن را نداشتند – لذا آمریکا مهره وابسته خود، علی امینی را بر سر کار آورد تا چنین اصلاحاتی را شروع کند و شاه که پایه های سلطنت خود را در خطر می دید در ۲۱ فروردین ۱۳۴۱ رهسپار آمریکا شد و بالاخره توانست موافقت اربابان آمریکایی را جلب کند که خود مجری چنین طرح انقلابی !! شود شاه در نطق خود در سر میز شامی که به مناسبت ورود لیندون جانسون معاون ریاست جمهوری وقت آمریکا به ایران ترتیب داده بود، قول شرافتمدانه!! داد که به هر ترتیبی که شده خواسته های اربابان خود را به مرحله اجرا در آورد.
شاه هرگز گمان نمی کرد نیروهای مذهبی مخالف اقدامات او، تا این حد میان مردم ریشه داشته باشند که بتوانند در مقابل او ایستادگی کنند. لذا با کینه وبغض تمام مخالفین خود را “مرتجعین سیاه و سرخ” می نامد که وجود این گروهها گره کوری بوده است که با انجام انقلاب سفید “در جهت اسلام زدایی” موفق به باز کردن آن شده است و توانسته با درایت تمام!! مرتجعین وابسته به بیگانه را با تمام قدرت بر سر جای خود بنشاند و صدای آنها را در گلو خفه سازد و گفته بود:
“… ]دشمنان[ خارجی از دو نوع ارتجاع دیگر استفاده می برد یکی ارتجاع سرخ، یکی ارتجاع سیاه، آنها هم به جای خود نشانده شدند.” ۲
● انقلاب سفید و تعمیرات بنیادی
اگر انقلاب را به مفهوم واقعی و حقیقی آن که “دگرگونی وتغییر بنیادی” است در نظر بگیریم، انقلاب سفید هم هدفش دگرگونی بنیادهای اقتصادی اجتماعی و فرهنگی در جامعه بود حفظ ساختار سیاسی موجود بود در زمینه سیاسی، هیچ گروه و جمعیتی اجازه فعالیت نداشتند و در جامعه نهاد سیاسی وجود نداشت که عدم وجود گروههای سیاسی بتواند خلایی ایجاد کند، زیرا حکومت مطلقه و دیکتاتوری بنا به ماهیت ذاتی خود تحمل هیچ صدای مخالفی را نداشت. در زمینه اقتصادی هدف انقلاب سفید از بین بردن ساختارهای اقتصادی موجود در جامعه و وارد کردن اقتصاد وابسته به شبکه اقتصادی بین المللی و سرمایه داری غرب، ایجاد بازار مصرف برای کالاهای تولیدی امپریالیستها و شرکت های چند ملیتی بود که می توان گفت به این اهداف دست یافت. در زمینه فرهنگی و اجتماعی رژیم تلاش داشت تا اسلام منهای روحانیت، رواج فرهنگ مصرفی، برهنگی و بی بند و باری غرب که سرشار از فساد اخلاقی و پیامدهای ناهنجار اجتماعی بود، در جامعه به مرحله اجرا بگذارد، که از این حرکت به عنوان رواج فرهنگ و تجدد یاد می کرد که آخوندها را مخالف رواج چنین فرهنگی می دانست.
در عمل رژیم شاه توانست تا حد زیاد ساختارها و هنجارهای اجتماعی و فرهنگی را در جامعه بر هم زند که این امر تضادهای فرهنگی و طبقاتی را در جامعه دامن زد که گریبان رژیم را سخت می فشرد و بعدها شعله های آن دامن رژیم را گرفت. شاه همواره مخالفین خود را، بخصوص مذهبیون را از لحاظ قدرت و مخالفت با خود بسیار ضعیف می دید، و هرگز گمان نمی کرد که در شاهراه تمدن! هنوز مذهب نقش و رنگی داشته باشد. در حالی که این اشکال او بود که هیچ گاه نخواست واقعیت های موجود جامعه را بشناسد و فرهنگ حاکم بر جامعه ایران را درک کند و نقش مذهب و اصالت دین را در روح و روان انسانها باور کند (و این مسأله از نقاط ضعف و یکی از علل سقوط اصلی شاه بود). به علت همین دید محدود، بعد از اعلام رفراندوم با مقاومت توده مردمی روبرو شد که از رهبر خود امام (ره) تبعیت می کردند. رژیم شاه مجبور شد با شدت تمام مخالفین خود را با زور اسلحه و نیروی پلیس سرکوب کند، و با حاکم کردن جو خفقان، رفراندوم کذایی خود را انجام دهد. با وجودی که رژیم بر دستگاه عریض و طویل ساواک و نیروهای امنیتی برای سرکوب مخالفین می افزود، هرگز نتوانست صدای انقلابیون را برای همیشه خاموش سازد.
همین علت بود که گهگاهی مجبور می شد اعتراف کند که دشمن را ضعیف دیده و با وجود این که دستهای آغشته به خون خود را تا گلو در حلقوم خصم فشرده است، اما نتوانسته است به حیات (مخالفین) خاتمه دهد. شاه همواره سعی می کرد در ظاهر خود را خیلی خونسرد نشان دهد و بی اهمیت از کنار این مسائل بگذرد و حرکت مخالفین خود را طبق معمول به بیگانگان و مارکسیست ها نسبت دهد. چنانچه در مصاحبه ای با “اولیوبه وارن” خبرنگار و نویسنده فرانسوی در مورد تعریف انقلاب و قلع و قمع مخالفین انقلاب سفید و ادامه حیات مخالفین علی رغم سرکوب آنها گفته بود:
“…انقلاب کردن یعنی تغییر دادن کامل بنیادها، و این همان چیزی است که در اینجا گذشت. اما تقریبا بدون خونریزی که این البته به واسطه فقدان تحریکات نبود. زیرا کسانی بودند که تحریکاتی را آغاز کردند مانند یاغیان، برخی از آخوندهای مخالف با رواج تجدد و فرهنگ در میان مردم و برخوردار از کمک کمونیستهایی که مدعی اعتقاد به خدا بودند، مثل آدمهایی که امروز خود را مارکسیست اسلامی می نامند و با هم براه افتاده در صدد ریختن به خیابانها و مخالفت با دگرگنی بودند، ولی ما بی ترحم رفتار کردیم و آنها زود به جای خود نشانده شدند. چند ]تن[ در این میان مردند، کمی هم خونریزی شد، اما این امر کمر مقاومت مخالفان را شکست، حالا این مقاومت های کوچک پراکنده در اینجا و آنجا وجود دارد و یک آدمکشی در اینجا و یک بمب اندازی در آنجا. اما این فقط کار کسانی است که می خواهند نشان دهند که هنوز کسی هستند، ولی این موضوع جدی نیست، یک موضوع جنبی است …” ۳
اصولی را که برای رفراندوم ششم بهمن اعلام شده بود برای روشن بینان و آگاهان مسائل سیاسی مشخص بود که شاه به دستور اربابان آمریکایی خود این عمل را انجام می دهد و هدف از آن نابود ساختن ساختارهای جامعه و مقدم داشتن منافع بیگانگان و امپریالیستها بر منافع جامعه خواهد بود. گر چه شاه در سخنان خود همواره سعی می کرد انقلاب سفید خود را انقلابی ایرانی و مطابق با سنن فرهنگی جامعه قلمداد کند که هرگز از بیگانه اخذ نشده است، چنانچه در توجیه فلسفه چنین انقلابی گفته بود:
“… این انقلاب ]سفید[ در درجه اول یک انقلاب ایرانی و منطبق با روح و سنن ایرانی بود. ما این انقلاب را به صورت یک کالای وارداتی تحویل ملت ندادیم. زیرا اصولا شأن ملت ما که خود در طول هزاران سال خلاق فکر و فلسفه و منطق بوده است، این نیست که در این مورد(جامه عاریت) دیگران را بر تن کند. ما راههایی بر اساس نبوغ ایرانی و با در نظر گرفتن تمام اصول ذکر شده اتخاذ کرده بودیم که طبعا در آنها از تجارب مفید دیگران استفاده شده بود ولی بخصوص هر قسمت از آن که لازم بود ابداع خودمام بود….” ۴
به خوبی واضح و آشکار بود که برگزاری رفراندوم از سوی حامیان آمریکایی شاه برای حفظ و بقاء رژیم او ترتیب داده شده چنان که “جیمز بیل” نویسنده و محقق آمریکایی در این زمینه نوشته است:
“… تردیدی نیست که آمریکا در طول ریاست جمهوری کندی رژیم شاه را تحت فشار قرار داد تا برنامه ای عملی برای اصلاحات کنترل شده و خاص را آغاز کند. در واقع بسیاری از اصلاحاتی که شاه اعلام کرد، همان اصلاحاتی بودند که وزارت خارجه آمریکا توصیه کرده بود و برای مثال در برنامه چهار ماده ای “بولینگ” ذکر شده بود. طرح ابتکاری کندی برای “برنامه سپاه صلح” تأکید جدید آمریکا بر اصلاحات را بیشتر کرد ….” ۵

● تطابق انقلاب سفید با اسلام!
توجه به بافت و ساختار فرهنگی هر جامعه از نکات مهمی است که اگر هیأت حاکمه در اجرای اهداف و برنامه های حکومتی خود بدان توجه داشته باشد، و در عمل برنامه های خود را بر مبنای ساختار فرهنگی جامعه طراحی و پی ریزی کند، مسلما در مرحله اجرا از موفقیت بالایی برخوردار خواهد شد، در غیر این صورت، باید انتظار داشت طرحها و برنامه ها در مرحله اجرا و عمل چون با ساختارهای جامعه تضاد پیدا می کند، بدنبال خود ناهنجاریهای فرهنگی و اجتماعی را در جامعه بوجود آورد که اگر ناهنجاریها افزایش یابد سرانجام به کودتا، تظاهرات، خشونت، مخالفت توده های مردم حتی در نهایت به سرنگونی نظام حاکم منجر خواهد شد.
بافت فرهنگی در جامعه ما، یک باقت مذهبی است که بنا به اعتقادات و ایدئولوژی اسلام شکل گرفته است ساختارهای مورد نیاز را در خود به صورت نهادین در آورده است (مانند مساجد، تکایا، حسینیه ها، انجمن ها و هیئت های مذهبی، شیوه معاملات، …) عدم انطباق برنامه ها و طرحهای رژیم با ساختار جامعه، از علل اوج گیری تضادهای فرهنگی و ناهنجاریهای اجتماعی در جامعه هدف و سعی اصلی رژیم با اجرای چنین طرحها و برنامه هایی، از بین بردن ساختارهای سنتی و فرهنگی حاکم در جامعه بود و جایگزین کردن فرهنگ پوچ و منحط فساد و بی بند و باری و فرویدیسم غربی.
رژیم در گفتار از اسلام و توجه عمیق!! به اعتقادات مذهبی جامعه دم می زد و شاه خود را فردی مذهبی می دانست که یک نیروی نامرئی همواره او را در جریانها و مشکلات صعب العبور حکومتی یاری می دهد و هدایت می کند اما در عمل خلاف آنچه می گفت عمل می کرد. رژیم شاه، اسلام را آن گونه که “خود می خواست باشد” تبلیغ و تأیید می کرد و فلسفه “جدایی دین از سیاست” از محورهای تبلیغی رژیم بود که سعی داشت در جامعه به مبلغان و مراجع دینی بفهماند، که شما به امور دینی بپردازید (فقط احکام روزه و خمس و زکات و نماز و ….) و ما که فرد مسلمانی!! هستیم و وارد به امور سیاسی مذهبی، سیاست را به دست ما بسپارید، ما هدایت و اجرای امور را مطابق امور مذهبی به عهده می گیریم. اما رهبران آگاه و هوشیار و روشنفکر و مستقل در امور مذهبی – سیاسی، هرگز سیاست را از دیانت جدا نمی دانستند و همچون “سیدحسن مدرس” که گفته بود “سیاست عین دیانت ماست” معتقد بوده و در مواقع لزوم برای اجرا و عمل وارد میدان می شدند و هیچ گاه در قبال حاکمان زر و زور و تزویر از ترس جان صحنه را خالی نکردند. حریت و آزادگی از خصوصیات رهبران آگاه مذهبی در میان شیعه بوده و هست.
آنچه همواره شاه را عصبانی و خروشان می ساخت، عدم قبول تز او )جدایی دین از سیاست(، از سوی چنین مراجع آگاه و آزاد بود. شاه از روی بغض و کینه در سخنان خود اسلامی را که چنین مراجع آگاهی مبلغ و مروج آن بودند، اسلام متحجرگراها و آخوندهای بی سواد می نامید که سعی داشتند از ناآگاهی توده مردم در جهت اهداف شخصی خود استفاده کنند. در صورتی که روحانیون در میان توده های مردم جایگاه خاصی داشتند، زیرا اکثر روحانیون همواره از متن توده های مردم برخاسته و باز به میان آنها باز می گشتند و با مردم عامی حشر و نشر داشتند، همیشه رجع اختلافات و هدایت کننده مسائل اعتقادی مردم در جامعه بوده اند، علیرغم خواست رژیم، روحانیان، چون از میان همین توده های مردم بر می خاستند، و به میان آنان می رفتند، از پایگاه وسیع و احترام والایی برخوردار بودند. زمانی که از میان روحانیان، رهبری جامع الشرایط و آگاه به مسائل سیاسی جامعه برمی خاست و در امور سیاسی و اجتماعی یا مذهبی به نفع دین و مذهب و مردم به موضع گیری می کرد، مردم هم به پیروی از رهبر آگاه وارد صحنه می شدند تا به خواسته های بر حق دست یابند.
آنچه رژیم شاه را تا آخر عمر در بیم و هراس نگه داشته بود، همین مسئله “پیروی مردم از رهبران آگاه و هوشیار” بود که سرانجام به خاطر رهبریت صحیح امامی فرزانه، عاقبت رژیم غاصب و ستمگر شاه سرنگون شد و خصم، از آنچه می ترسید در امان نماند.
شاه همیشه در گفته های خویش سعی داشت برنامه های خود را مستقل از بیگانه و مطابق با اسلامی که خود در نظر داشت معرفی کند. به همین لحاظ در یک مصاحبه پیرامون تطابق انقلاب سفید با اسلام و مخالفت عده ای از روحانیان که منجر به تبعید آنها (اشاره به تبعید امام (ره) )شد اشاره کرده و گفته بود:
“… اسلام در اصول خود یک آیین کاملا عملی است که در آن بیش از هزار و چند صد سال پیش، از عدالت اجتماعی و مساوات سخن رفته است و در آن عوامفریبی خیلی خیلی کم وجود دارد، به همین جهت است که من توانستم انقلاب خودم را پیاده بکنم و اعلام کنم که همه اصول این انقلاب کاملا “منطبق با اسلام” است. هیچ کس نتوانست خلاف آن را بگوید، چیزی که مثلا در مورد انقلاب فرانسه یا انقلاب روس، ممکن نبوده است. البته این راست است که یکی دو آخوند کوشیدند، علیه من قد علم کنند، اما من آنها را بیرون انداختم، دیگران هم تکان نخوردند….” ۶
شاه در صحبت ها و سخنان بعدی خود، گفته های خویش را فراموش کرده، برخلاف گفته قبلی خود اذعان می کند: “مذهب در امور داخلی هیچ نقشی ندارد”. همان گونه که گفته شد در جامعه ها ساختارهای اجتماعی و فرهنگی با بافت مذهبی و اعتقادات مردم هماهنگی و همخوانی دارد و یک جامعه مذهبی را تشکیل می دهد، طرحها و برنامه های اجتماعی هم در صورتی به موفقیت خواهد رسید که با این بافت و ساختار هماهنگ باشد. اما شاه نه تنها به این مهم توجه نمی کرد بلکه بر سیاستش که ترویج و تبلیغ “جدایی دین از سیاست” بود اصرار می ورزید و در مرحله ای دچار تناقض گویی می شود و در یک مصاحبه می گوید:
“… س: آیا دین در این میان ]عدالت اجتماعی و زیربنای اجتماعی کشور[ جایی دارد؟
ج: آری و نه. برای اینکه از یک سو من یک مومن و محافظ و پاسدار مذهب شیعه خودمان هستم و به آن سوگند وفاداری یاد کرده ام و از سوی دیگر، مذهب به هیچ وجه دخلی به امور کشور ندارد….” ۷
•    تدوین فلسفه انقلاب!
اگر معنی انقلاب را در مفهوم اصلی خویش “دگرگونی بنیادی در جامعه” در نظر بگیریم، انقلاب سفید شاه در طول ۱۲ سال باید دگوگونی بنیادی را در ساختارهای جامعه ایجاد می کرد و به صورت نهادی در ساختارهای جامعه ریشه می دوانید. انقلابی که به گفته شاه “به صورت فرماندهی از بالا به پایین” منعکس شده بود و در طول ۱۲ سال از ۶ اصل به ۱۹ اصل رسید. اما شاه می دانست که در عمل این دگرگونی در جهت اهدافی که مد نظر او بوده است نه تنها حاصل نشده، بلکه با نوعی کندی، وقفه و شکست هم مواجه شده است؛ لذا با تدوین فلسفه انقلاب سعی داشت که با صور تبلیغی این باور را در ذهن مردم و افکار عمومی داخل و خارج به صورت وسیع بگنجاند تا همه دنیا اطلاع یابند که در طول ۱۲ سال که از انقلاب سفید می گذرد انقلاب چه تحول عظیمی را در جامعه ایجاد کرده است و چه نتایج مثبتی!! به بار آورده است. شاه در مصاحبه ۲ بهمن ۱۳۵۵ با نمایندگان تلویزیون فرانسه در زمینه موفقیت های حاصل از انقلاب سفید گفته بود:
“… س ]خبرنگار[: پرسش دیگری نیز مطرح است و آن مسئله حزب واحد است. با گردآوری کلیه احزاب در یک حزب واحد، برنامه سیاسی اعلیحضرت چه بوده است و یا اینکه هویدا به این ترتیب خواستند چه کاری برای اعلیحضرت انجام دهند؟
ج: قصد من این بوده است که این حزب، که حزب واحد نامیده می شود و در حقیقت چهره واقعی یک حزب نیست، کلیه افراد ملت را به جز آنهایی که یاغی هستند، در بر می گیرد. این حزب توسط یک سیاستمدار و یا یک سازمان سیاسی صاحب نظر یا مشخص، ایجاد نشده و در چارچوب تعیین شده ای قرار نگرفته است و از این جهت نمایشگر فلسفه انقلاب ماست، انقلابی که بر چارچوب تعیین شده ای قرار ندارد و قبل از همه روی نبوغ ایرانی و سپس روی هر آنچه که امروز در جهان برای امکان ترقی و خوشبختی یک کشور مناسب تر است، استوار است….” ۸
در نیمه دوم سال ۱۳۵۴ و در ۴ آبان، شاه به هویدا ماموریت می دهد که با تعیین گروهی از اندیشمندان و روشنفکران!! به تدوین فلسفه انقلاب بر اساس اصول دیالکتیک!! بپردازند. بعد از مدتها تبلیغ و هوچیگری به سرکردگی هوشنگ نهاوندی رهبر گروه اندیشمندان، “فلسفه انقلاب” با ۷۰۰۰ کلمه تدوین می شود؛ در حقیقت تدوین فلسفه حکومت استبدادی بود، که آن را به صورت قانونی جلوه می داد. حزب رستاخیز، وسیله ای بود تا فاصله موجود بین رژیم و مردم را با تبلیغ و تدوین و تفسیر فلسفه انقلاب پر سازد. شاه در مصاحبه ای بر این نکته تأکید کرده و گفته بود:
“حزب برای این است که به مردم ما آموزش اجتماعی، سیاسی و حتی فلسفی، البته فلسفه انقلاب نه چیز دیگری بدهد …. حزب رستاخیز ملت ایران وسیله ادامه اجرای ۱۷ اصل انقلاب است …” ۹
در حالی که اگر انقلاب شاه با موفقیتی روبرو شده بود، تدوین فلسفه ای برای توجیه چنین انقلابی دیگر نیاز نبود. اگر انقلابی که مردم در آن نقش داشتند و این انقلاب آثار و نتایج مثبتی داشت، خود مردم در عمل بیان کننده و توجیه گر چنین انقلابی بودند که با اعماق وجودشان )آثار و عملکرد مثبت چنین انقلابی را لمس و درک کرده اند).
در صورتی که در واقع امر، نه تنها مردم در چنین انقلابی هیچ نقش نداشتند، بلکه جز زیان و ضرر هم آثار دیگری درک نکردند. شاه که در بیانات خود غالبا دچار فراموشی می شد. در مصاحبه ای با اولیویه وارن خبرنگار فرانسوی گفته بود: “… در اینجا این منم که در کشور انقلاب کرده ام…” ۱۰
تدوین فلسفه انقلاب مانند سایر کارهای رژیم عملی بی حاصل بود. چون شاه سعی داشت با تدوین فلسفه انقلاب بر اساس اصول دیالکتیک!! با نوعی شستشوی ذهنی، افکار عمومی مردم را در کانونهای حزبی، که تنها مکان سیاسی (جهت مشارکت) بود جا بیاندازد و رکود و شکست انقلاب مسکوت بماند و به عکس آثار و نتایج مثبت آن در کانونها طرح، توجیه و تبلیغ شود، تا مردم نسبت به مفاهیم و فرهنگ انقلابی و عملکردهای مثبت آن!! آگاهی عمیق تری بدست آورند. شاه در مصاحبه ای با روزنامه کویتی السیاسیه در ۲۲ خرداد ۱۳۵۴ هدف از تشکیل حزب گفته بود:
“…اولا ما در صدد تشکیل حزب سیاسی و اداره سیاسی مملکت هستیم که نظرات و ایدئولوژیهای مرا بررسی خواهد کرد و این نحوه کار، نظرات مرا تکمیل می کند و بنابراین حزب و اداره صحیح و ولیعهد نظرات مرا دنبال خواهد کرد…” ۱۱
از دید کارشناسان مسائل سیاسی تشکیل حزب و تدوین فلسفه انقلاب از سوی شاه که جهت گمراه کردن اذهان جامعه و ایجاد تحرک – جدای سرگرم ساختن مردم در آنچه که در عمل با شکست مواجه شده است – واضح و روشن بود. چنان که در گزارشی که “جان در استمپل” یکی از عمال رژیم آمریکا در ایران پیرامون اوضاع داخلی ایران می دهد به این مسئله اذعان کرده است که اولا انجام چنین انقلابی از سوی آمریکا بوده است، دوم انقلاب سفید شاه در عمل از سال ۱۳۴۹ به بعد با وقفه و رکود مواجه شده است، سوم اینکه تدوین فلسفه انقلاب جهت ایجاد تحرک صوری از سوی رژیم بوده است در گزارش چنین آمده است:
“… برنامه سیاسی شاه بر انقلاب شاه و مردم که یک برنامه اصلاحی است و از سال ۱۹۶۲ آغاز و بعدها به ۱۷ اصل گسترش یافت، استوار است. این برنامه پس از اجرای اولین مرحله اصلاحات ارضی و پیدایش سپاهیان دانش، بهداشت و ترویج و عمران که مانند سپاه صلح آمریکا سازماندهی شده بودند در دهه ۱۹۷۰ با وقفه روبرو شد. انقلاب در اواخر سال ۱۹۷۵ با افزوده شدن اصول سهیم شدن کارگران در سهام کارخانه ها، مبارزه علیه فساد، و آموزش رایگان تحرک بیشتری پیدا کرد، انتشار ایدئولوژی حزبی در اکتبر ۱۹۷۶ در کنگره حزب رویدادی چشمگیر نبود و بیشتر بر جنبه عمل گرایی و عمران گرایی رژیم تأکید داشت…” ۱۲
اجرای طرحها و برنامه های انقلاب سفید، ساختارهای اجتماعی و اقتصادی را دچار دگرگونی ساخت. منتهی این دگرگونی نه در جهت مثبت، بلکه در جهت منفی بود که آثار و تبعات منفی زیادی را بدنبال خود داشت. شکست رژیم با انجام انقلاب سفید به قدری روشن و واضح بود که نیازی به بیان نیست. از آنجا که هدف این مقاله بررسی چنین تبعاتی نیست، فقط به صورت کوتاه و گذرا به بعضی از موارد آن اشاره می شود. اثراتی که انقلاب سفید بدنبال داشت: نابودی کشاورزی و وابستگی به محصولات خارجی، افزایش واردات مواد غذایی، کشاندن اقتصاد به سمت تکیه بیش از حد بر محصولات خارجی، افزایش کالاهای مصرفی و جایگزینی اقلام وارداتی و لوکس، رشد مصرف گرایی در سطح بالا، افزایش مهاجرت به شهرها خود ناهنجاریهای اجتماعی را بدنبال داشت زیرا افزایش مهاجرت ها، موجب بروز مشکلات مسکن در چنین شهرهایی بود. دسترس نبودن وسایل تفریح و آسایش برای قشر مهاجر، رشد تضادهای فرهنگی و طبقاتی، رشد زاغه نشینی و جلب نشینی و حصیرآبادها در اطراف شهرها از جمله انثرات انقلاب سفید در این زمینه (اجتماعی) بود.
آثار انقلاب سفید نه تنها در زمینه نابودی کشاورزی بود، بلکه در زمینه صنعتی نیز اثر مخربی بر جای گذاشت. زیرا با اولویتی که رژیم به صنعتی شدن داده بود، باعث شد که اقتصاد خودکفا در زمینه هایی که رشد کرده بود (برهم خوردن سیستم بازار، سیستم اقتصادی سنتی، نابودی صنایع دستی، قالی بافی، …) رو به نابودی روند. در عوض کارخانه های مونتاژ و وابسته روز به روز رشد یابند، و اقتصاد باز دولت موجب افزایش حضور خارجی ها با درآمدهای کلان در شهرهای بزرگ، افزایش سرمایه گذاریهای خارجی در ایران که خود باعث خروج ارز و سرمایه از کشور می شد(زیرا به موجب قانون سرمایه گذاران خارجی می توانستند منافع حاصله از سرمایه گذاریهای خود را آزادانه از مملکت خارج کنند با توجه به این مسئله که گاهی سود حاصله از چنین سرمایه گذاریهایی تا ۱۰۰ درصد و ۲۰۰ درصد هم در بخش تجارت و صنعت می رسید)۱۳ ، تمرکز واحدهای اقتصادی در تهران، منافع سرشار برای یک گروه اقلیت که باعث عدم توازن در سطح درآمدها رشد تضاد طبقاتی، افزایش تورم در جامعه، فساد مالی، ارتشا و فساد مجریان طرحها، رشد دلالی و واسطه گری در صنعت را بدنبال داشت. در حقیقت این امور نشان می داد که رژیم در اهداف مورد نظر خود با شکست مواجه شده است و با یک شبکه افسار گسیخته در سطح اقتصادی و اجتماعی در جامعه روبه رو بود، و این که نتوانسته است به وعده های خود در زمینه ایجاد برابری اجتماعی و اقتصادی به مردم، موفقیتی کسب کند.
نکته جالب توجه این است که امام )ره( در همان سال)۱۳۴۱( در بحبوحه برگزاری انقلاب سفید، در جواب به نامه متدینین تهران، بعد از اشاره به موارد نقض قانون اساسی از سوی رژیم، شکست در برنامه ها و اهداف انقلاب سفید، نابودی کشاورزی، …. را پیش بینی کرده و در قسمتی از اعلامیه خود آورده بودند:
“… چرا صندوق تعاونی درست می کنند؟ که حاصل دسترنج زارع را ببرند. با تأسیس این چنین صندوق تعاون بازار ایران به کلی از دست می رود و بازرگانان و کشاورزان به خاک سیاه می نشینند و در نتیجه سایر طبقات نیز به همین روز مبتلا می شوند….۱۴ ” مرور زمان صحت گفته های امام )ره( را تأیید کرد.
بعد از تشکیل حزب رستاخیز نیز امام )ره( تأکید کرد که مطرح کردن این حزب رستاخیزی نشان شکست رژیم در اهداف و برنامه های انقلاب سفید است. البته شکایت رژیم در انجام انقلاب به گونه ای روشن و مبرهن بوده است که حتی تئوریسن ها و مداحان رژیم که همواره دم از اثرات مثبت و پربار انقلاب سفید و انقلاب ابتکاری شاه می زدند مجبور بودند به شکست رژیم در اهداف انقلاب سفید اشاره کنند. منتهی به صورت بسیار محترمانه؛ چنانچه در نشریه اندیشه رستاخیز که معمولا تئوریسن های رژیم به تعریف و تمجید رژیم شاه و جا انداختن ایدئولوژی و فلسفه انقلابی رژیم می پرداختند، “کاظم ودیعی” یکی از مسئولان حزب رستاخیز بعد از تمجید و تعریف فراوان از انقلاب سفید و نقشی که در روستاها بر جای گذاشته، هم مجبور می شود اعتراف کند که رژیم در زمینه اهداف خود در روستاها با ناکامی مواجه شده است وی در مقاله ای با عنوان “دگرگونی روستاها در مرحله دوم انقلاب” نوشته بود:
“… اگر ما توانسته بودیم سه عامل راه، انبار، مدیر را به موقع به روستائیان برسانیم آنها اینک روی پای خود ایستاده بودند اما به آنها این سه را چنان که لازمه مرحله اول انقلاب بود ندادیم. ما به آنها قبل از هر چیز شخصیت سیاسی دادیم و تحت تأثیر رونق اقتصادی شهر از آنها دعوت شدیدی برای مصرف به عمل آوریم. طبیعی است در چنین فضای مصرفی ایشان، روستایی جز زائده شهر و دنبال رو آن نیست…” ۱۵
در کنار این گونه انتقادها، نمایندگان مجلس که با انتخابات فرمایشی رستاخیز، بعد از گذر از هفت خوانهای تصفیه، وارد مجلس شده بوده و عملکرد منفی انقلاب سفید ناراضی بوده و عدم تأثیر انقلاب سفید و یا آثار منفی آن داد سخن می دادند. در صورتی که در سطح رسانه های گروهی و سخنان مسئولان رژیم، بی کم و کاست در تعریف و تمجید از انقلاب سفید شاه و تأثیر آن در روستاها و شهرها سخن می گفتند و این جز تبلیغاتی پوچ و بیهوده هیچ نبود. به عنوان مثال در گزارشی که در مورد انتقاد بعضی از نمایندگان مجلس از انقلاب سفید در مجلس شورای ملی بیان کرده اند، آمده است:
“… در جلسه علنی روز ۱۶/۹/۱۳۵۴ مجلس شورای ملی دکتر رحمانی نماینده قوچان ضمن سخنرانی خود اظهار داشت انقلاب در قوچان هیچ گونه اثری نکرده است و ما هیچ چیزی از قبیل آب و راه نداریم و به این مسائل توجهی نشده است. سپس آقای پردلی نماینده زابل ضمن انتقاد از بعضی مسائل شدیدا به آقای مهندس روحانی حمله کرده که چه در سابق و چه در زمان حال به زابل توجه نشده و اعتباراتی که باید صرف عمران و آبادانی زابل گردد نصف می شود و این اعتبارات به مصرف واقعی نمی رسد….” ۱۶
شاه بعد از تشکیل حزب رستاخیز که حزب را وسیله ای جهت انتقال آثار و نتایج مثبت انقلاب در نزد افکار عمومی و تدوین فلسفه انقلاب ایجاد کرده بود، امید داشت که وقفه و رکورد موجود را از بین برده، تحرکی ایجاد کند. غافل از آنکه تبعات منفی این انقلاب بیش از آن بود که بشود با این مسائل تحرکی ایجاد کرد. چنانچه حزب برای انتقال این افکار، مجله ای بنام رستاخیز روسا تأسیس کرد تا به میان روستائیان رفته و افکار فرماندهی و پیامدهای انقلاب را در روستاها انعکاس دهد. ولی فاجعه به قدری وسیع بود که سردمداران چنین ارگانهایی نیز، توان پنهان کردن آ« را نداشتند. گزارش گزارشگر مجله رستاخیز برکات انقلاب سفید را نشان می دهد.
در گزارش آمده است: “… هنگام ورود به روستای “حاجی آباد لک ها” زنی را می بینیم که از جوی روستا ظرفی را پر از آب می کند. “حاجی آباد لک ها” یکی از روستاهای شهرستان قم است. ما برای تهیه گزارشی به این روستا رفته بودیم. از این زن می پرسم آب را برای چه مصرفی برمی دارد، پاسخ می دهد که آب را برای خوردن به منزل می برد. آب رودخانه را نگاه می کنیم، آبی نیست که قابل آشامیدن باشد. به او می گوئیم با آشامیدن این آب بیمار خواهید شد، می گوید: چاره نیست. ما آب آشامیدنی نداریم … ما آب و برق نداریم …. در این موقع زن دیگری به ما نزدیک می شود وقتی که حرفهای ما را بشنود می گوید:
ای آقا این حرفها همه کشک است. تا حالا چند نفر آمده اند و پرسیده اند، اما کاری نکرده اند. بنویسید که ما درمانگاه داریم اما وضع درمانگاه ما درست نیست. در این درمانگاه هفته ای دو روز پزشک می آید. آن هم یک پزشک خارجی است … بهتر است یک پزشک ایرانی بیاید تا حرفهای ما را بفهمد. او همچنین می گوید: در این روستا کسی به فکر کسی نیست. مسئول روستایی مانند کدخدا، رییس انجمن ده و رییس خانه انصاف به فکر روستاییان نیستند…. یکی دیگر از آقایان روستا می گوید:…. در سالهای گذشته مسئول های مربوطه آنقدر آمده اند و وعده داده اند که مردم توبه کرده اند که دیگر حرفی بزنند… در ضمن زنان این روستا صد در صد بیسواد هستند ….” ۱۷

پی نوشت ها:
۱) روحانی، سیدحمید، نهضت امام خمینی، (قم، دارالفکر، ۱۳۵۸)، جلد اول، ص ۲۳۱.
۲) پهلوی، محمدرضا، مجموعه نطقها و بیانات، ج ۱۰، ص ۸۶۳۹.
۳) پیشین، ص ۹۰۴.
۴) فلسفه انقلاب ایران (بی جا، بی تا)، ص ۱۷ و ۱۶.
۵) بیل جیمز، عقاب و شیر، ترجمه مهوش غلامی (تهران): شهرآب، چاپ اول، ۱۳۷۱، ص ۲۴۳.
۶) مجموعه نطقها …، ج ۱۰، ص ۲۹-۹۰۲۷.
۷) پیشین، ص ۹۰۲۶.
۸) پیشین، ص ۸۸۹۶.
۹) جوانان رستاخیز، ش ۹۶، ۸/۶/۵۵، ص ۴.
۱۰) جوانان رستاخیز، ش ۱۰۱، ۳۰/۶/۵۶، ص ۳.
۱۱) جوانان رستاخیز، (۱۹/۳/۵۶)، ص ۹۵.
۱۲) از ظهور تا سقوط: (تهران: مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی، جلد اول، ۱۳۶۶)، ص ۱۴۵.
۱۳) آرکدی، نیکی، عبدالرحیم گواهی. ریشه های انقلاب ایران (تهران: قلم، ۱۳۶۹)، ص ۲۶۰.
۱۴) نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۱۳۸.
۱۵) ودیعی، کاظم: “دگرگونی روستاها در مرحله دوم انقلاب”. اندیشه های رستاخیز، ش ۸، ص ۹۷-۹۶.
۱۶) پرونده روابط حزب با دولت و مجلسین، جلد ۲، ص ۴۲۳.
۱۷) رستاخیز روستا، ش ۵، دوره اول، ۱۳۵۴، ص ۵ و ۴.