نگاهی به مجموعه شعر پیرهن پاره کن(احسام سلطانی)

نویسنده:

شعر، مقاومتی خلاق

( نگاهی به مجموعه شعر پیرهن پاره کن از احسام سلطانی )

داریوش معمار

داریوش معمار

مسئله ادبیات، مقاومت است. ادبیات تسلیم نمی‌شود، تن دادگی نیست، تن سپردگی نیست، ادبیات خلاقیتی بشارت دهنده است، مانند قطره آبی بر سنگ سخت، که ممکن است سالها زمان ببرد تا بشارت خود را فاش کند و شکافی در سختی کوهی باز کرده و به کتاب احسام سلاطانیبیرون جاری شود. ادبیات در شکل اصیل خود استمراری آرام و مداوم است. توانستنی که در آن تردیدی نیست.

این جملات در عین کلی بودن، تعریف‌هایی هستند کارساز، تعریف‌هایی که حوزه‌های خلاقه قابل اعتنا را مشخص می‌کنند و تعلق به زمانه ما دارند. این تعریف‌ها می‌توانند منجر به ملاک‌هایی جزئی تر و شخصی تر برای تشخیص موقعیت اضطراری شوند که ابتذال و غنای ادبی خود را به یک شکل عرضه می‌کنند.(منظور نگارنده شکل عرضه است).

مجموعه شعر پیرهن پاره کن، نوشته احسام سلطانی حاوی اشعاری است که اگر در ساختمان دچار نقص‌هایی مانند کلمات و سطر‌های توضیحی و توصیفی اضافه است، در عوض خصلت مقاومت را می‌توان در آنها احساس کرد. ما به زندگی آمده ایم/ اما زندگی به ما نیامده انگار/ بگذار جهان سرش را بالا بگیرد/ چند پیراهن که پیش از آمدنم پاره کرده بودی کار ساز نشد/ دوباره پیرهن پاره کن پدر/ شاید راهی باز شود(دوباره پیرهن پاره کن).

مسئله زبان در شعر، صورت زبان نیست، روحیه زبان است، منظور از روحیه زبان ساز و کار‌هایی هستند که از طریق دقت در جزئیات پنهان زبان می‌توان متوجه آنها شد و همین جزئیات ارتباط میان زبانی تسلیم شده، بی اثر و عاری از خلاقیت و سرشار از نمایش‌های هذیان وار را از زبانی پرانرژی و خلاق و مقاوم روشن می‌کند. گاهی زبان شعر مانند رسانایی برای یک مفهوم عمل می‌کند، شکلی تزئین شده دارد، خیلی خوب بر صحنه حاضر می‌شود، اما خلاق نیست، این فقدان موجب تصنع می‌شود، شعر احسام سلطانی از این نظر به خصوص در زمینه‌های خیال سازی تزئینی نیست، اما همانطور که در ابتدای این نوشته مختصر اشاره کردم دچار مشکل توضیح دادن است، بیش از اندازه وصف کردن یک حالت برای مخاطب که منجر به کسالت می‌شود.

همیشه چیزی برای انتظار/ و جائی برای به بار نشستن گسل روی پیشانی زلزله خیزم هست/ همیشه چیزی برای آب شدن کنار پنجره هست/ که حتی سنگ را روی سنگ بند نمی‌کند/ راستش را بخواهید/ من عاجزم/ کسی بیاید و دست این شعر از دنیا کوتاه شده را بگیرد/ و کلماتش را گردگیری کند/ و پائین بیاورد از خر شیطان سطرهای بعدی را(گُسل).شاعر در پیدا کردن زمینه‌های شباهت در شعرش، فرهنگی از کلمات را همراه هم کرده که منجر به مفاهیمی با ریتم تند و دارای ارزش اجتماعی خاص می‌شوند، او اصرار بر عبور از گذشته دارد، در عین حال اندوه مداوم خودش را هم درخصوص آنچه می‌گذرد پنهان نمی‌کند و البته صراحتاً هم در موردش نمی‌نویسد، سلطانی به معنی عملی در شعر گسل برابر زندگی و گذشته مقاومت می‌کند، اگر چه سطر‌های راستش را بخواهید و من عاجزم توضیحی اضافه در این شعر هستند که منجر به حلقه ای موثر در زنجیره شعر نشده‌اند. گاهی وقت‌ها/ رویا/ آدم را محاصره می‌کند/سلاحش را می‌گیرد/ و دهانش را پر از فکر‌های/ سوراخ سوراخ شده می‌کند/ تا برای یک بار هم که شده/ زمین بر مدار رویا بچرخد(رویا).اما شعر رویا را می‌توان جزو شعر‌های تلف شده این کتاب بابت یک انتخاب سهل انگارانه شاعر دانست.

اگر در شعر‌هایی با خط روایی مشخص و متکی بر بوطیقای تقابل (رویا/واقعیت) شاعر در به کارگیری کنایه‌ها و استعاره دقت کافی را نداشته باشد، شعر در یک لحظه از خلاقیت تهی می‌شود. سطر آخر شعر رویا و تکرار کلمه «رویا» باعث چنین وضعی شده، شاعر بدون در نظر گرفتن ظرافتی که لازمه ساختن ساختمانی محکم برای یک موقعیت شاعرانه است، از کلمه رویا و تقابل آن با واقعیت در سطر پایانی شعرش استفاده کرده است.

این موضوع منجر به وضعی غلوآمیز شده و شعر را از رمق انداخته و خالی از جریانی تاثیرگذار بر مخاطب به لحاظ هیجان عاطفی کرده است. در جمع بندی نوشته مختصر فوق شاید بتوانم بنویسم: شعر واقعیتی بنیادی در خود دارد که بدون آن نمایشی بیشتر نیست، آن واقعیت بنیادی خلاقیتی روشنگر است که هرگز تسلیم نمی‌شود، بلکه شکل‌های مختلفی پیدا می‌کند، شعر احسام سلطانی حاوی این واقعیت بنیادی است، هرچند ضعف‌هایی در ساختار خود دارد، ضمن آنکه اجرای ایده‌ها در این مجموعه حداقل در شعر‌های موثر بازتولید تجربه‌های دیگری نیست بلکه دارای تشخصی فردی است و این نکته بسیار قابل اهمیت است. کتاب پیرهن پاره کن حاوی شعر‌هایی منحصر به فرد نیست، انتشار این کتاب یک اتفاق در شرایط معاصر شعر فارسی محسوب نمی‌شود، اما ناشی از تفنن هم نبوده، شعر‌های این کتاب هذیان‌های افسرده یا دل دل‌های عاطفی نیستند، بلکه جریانی مستمر از شاعرانگی را در خود دارند.

منبع : روزنامه آرمان شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۱ صفحه9

شعر باد از احسام سلطانی

احسام سلطانی

باد
از باد علاف تر پیدا نمی کنی
وقتی به کله اش می زند
کاری ندارد، جز این که مثل داستان های پلیسی پل استر کنجی بگیرد و در کمین آتش فندکت بنشیند و
فقط معطل است دست از پا خطا کنی
تا بی سیگاری کلافه ات کند
انگار باد هم مثل مردم این شهر سادیسم گرفته
و هی می خواهد نیشت بزند

منبع : کتاب پیرهن پاره کن (احسام سلطانی) صفحه 15

 

انواع سپاسگزاری برای پایان نامه